داستان های جذاب و خواندنی
قالب وبلاگ
نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان داستان های جذاب و خواندنی و آدرس mahdi128.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





 

حکایت بهلول شکم سیر,حکایت بهلول,داستانهای بهلول

روزی از روزها هارون الرشید از بهلول دیوانه پرسید :

ای بهلول بگو ببینم نزد تو ” دوست ترین مردم ” چه کسی است ؟

بهلول پاسخ داد : همان کسی که شکم مرا سیر کند دوست ترین مردم نزد من است !

هارون الرشید گفت : اگر من شکم تو را سیر کنم مرا دوست داری ؟

بهلول با خنده پاسخ داد : دوستی به نسیه و اما و اگر نمی شود !

منبع:namakstan.ir

 

برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 18 خرداد 1394برچسب:, ] [ 10:28 ] [ مهدی رضایی ]

 

حکایت آموزنده,حکایت مدیریتی

داستان آموزنده  با جان و دل گوش كردن

 

مردي كه ديگر تحمل مشاجرات با همسر خود را نداشت، از استادي تقاضاي كمك كرد.

به استاد گفت: «به محض اينكه يكي از ما شروع به صحبت مي‌كند، ديگري حرف او را قطع مي‌كند. بحث آغاز مي‌شود و باز هم كار ما به مشاجره مي‌كشد. بعد هم هر دو بدخلق مي‌شويم. در حالي كه يكديگر را بسيار دوست داريم، اما نمي‌توانيم به اين وضعيت ادامه دهيم. ديگر نمي‌دانم كه چه بايد بكنم.»

استاد گفت: «بايد گوش كردن به سخنان همسرت را ياد بگيري. وقتي اين اصل را رعايت كردي، دوباره نزد من بيا.»

مرد سه ماه بعد نزد استاد آمد و گفت كه ياد گرفته است به تمام سخنان همسرش گوش دهد. استاد لبخندي زد و گفت: «بسيار خوب. اگر مي‌خواهي زندگي زناشويي موفقي داشته باشي بايد ياد بگيري به تمام حرف‌هايي كه نمي‌زند هم گوش كني.»

 

منبع:mgtsolution.com

 

برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 18 خرداد 1394برچسب:, ] [ 10:27 ] [ مهدی رضایی ]

 

داستان آموزنده هر چه خدا بخواهد

داستان آموزنده هر چه خدا بخواهد

 
آرتور اش قهرمان افسانه ای تنیس هنگامی که تحت عمل جراحی قلب قرار گرفت، با تزریق خون آلوده، به بیماری ایدز مبتلا شد. طرفداران آرتور از سر تا سر جهان نامه هایی محبت آمیز برایش فرستادند. یکی از دوستداران وی در نامه خویش نوشته بود: "چرا خدا تو را برای ابتلا به چنین بیماری خطرناکی انتخاب کرده؟"


آرتور اش، در پاسخ این نامه چنین نوشت:...

در سر تا سر دنیا بیش از پنجاه میلیون کودک به انجام بازی تنیس علاقه مند شده و شروع به آموزش می کنند.


حدود پنج میلیون از آن ها بازی را به خوبی فرا می گیرند.


از آن میان قریب پانصد هزار نفر تنیس حرفه ای را می آموزند


و شاید پنجاه هزار نفر در مسابقات شرکت می کنند


پنج هزار نفر به مسابقات تخصصی تر راه می یابند.


پنجاه نفر اجازه شرکت در مسابقات بین المللی ویمبلدون را می یابند.


چهار نفر به مسابقات نیمه نهایی راه می یابند.


و دو نفر به مسابقات نهایی.


وقتی که من جام جهانی تنیس را در دست هایم می فشردم هرگز نپرسیدم که "خدایا چرا من؟"


و امروز وقتی که درد می کشم، باز هم اجازه ندارم که از خدا بپرسم :"چرا من؟"

منبع:dastanak.com

 

برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 18 خرداد 1394برچسب:, ] [ 10:27 ] [ مهدی رضایی ]

 

سایت سرگرمی,داستانهای جذاب

مایکل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می شدند و چند نفر هم سوار می شدند. در ایستگاه بعدی، یک مرد با هیکل بزرگ، قیافه ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد او در حالی که به مایکل زل زده بود گفت: «تام هیکل پولی نمی ده!» و رفت و نشست.
 
مایکل که تقریباً ریز جثه بود و اساساً آدم ملایمی بود چیزی نگفت اما راضی هم نبود.

روز بعد هم دوباره همین اتفاق افتاد و مرد هیکلی سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روی صندلی نشست

و روز بعد و روز بعد…

این اتفاق که به کابوسی برای مایکل تبدیل شده بود خیلی او را آزار می داد. بعد از مدتی مایکل دیگر نمی تواست این موضوع را تحمل کند و باید با او برخورد می کرد. اما چطوری از پس آن هیکل بر می آمد؟

بنابراین در چند کلاس بدنسازی، کاراته و جودو و … ثبت نام کرد. در پایان تابستان، مایکل به اندازه کافی آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پیدا کرده بود.

بنابراین روز بعدی که مرد هیکلی سوار اتوبوس شد و گفت: «تام هیکل پولی نمی ده!» مایکل ایستاد، به او زل زد و فریاد زد: «برای چی؟»


مرد هیکلی با چهره ای متعجب و ترسان گفت: «تام هیکل کارت استفاده رایگان داره.»

 

منبع:pcparsi.com

 

برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 18 خرداد 1394برچسب:, ] [ 10:27 ] [ مهدی رضایی ]

 

سخنان آموزنده, شاعر آمریکایی, والت ویتمن کیست

ابرهای غارتگر دیرزمانی پیروز نخواهند ماند، دیر زمانی صاحب آسمان نخواهند بود و اختران را تنها به ظاهر در كام خود فرو می برند. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

تو نباید آنچه را ثروت و مال می نامند گرد كنی، باید آنچه به دست می آری و هر كامیابی كه نصیب می شود با دستهای گشاده به گرد خود بپراكنی. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 آیا ما پیروزی را بزرگ انگاشتیم؟ آری چنین نیز هست – اما اكنون چنین می بینیم كه شكست هم، اگر از آن گریزی نباشد، بزرگ است، و مرگ و بیم نیز بزرگ اند. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

چه لوحه ی یادبود و چه سنگ نبشته ای بر مزار توست، ای میلیونر؟ ما ندانیم كه چه سان زیستی، اما این دانیم كه عمر خود را در دادوستد و در میان گروه دلالان بسر آوردی، نه رادمردی و قهرمانی از آن تست، نه نبردی و نه افتخاری. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 در جوهر چیزها چنین نهاده اند كه از ثمره ی هر توفیقی، هر چه باشد، چیزی پدید آید كه مبارزه ی عظیم تری را واجب سازد. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 به هیچ شوهری و هیچ زنی و هیچ یاری اعتماد نیست كه اعترافات آدمی را بشنود. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 غرق در اندیشه جهان، دیدم ذره ای كه نام آن « نیكی » است استوار بسوی ابدیت می شتابد، و دریای بی كرانی كه « بدی » نام دارد خود را به هر سوی می كشاند، تا ناپدید شود و بمیرد. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 پیشتر رویم! انگیزه ها بزرگتر خواهند بود.  والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 تا كسی شهامت و تندرستی را با خود نیاورد به عرصه ی آزمایش پا نتواند گذاشت. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 اكنون راز پرورانیدن برترین كسان را در می یابم، باید كه در هوای آزاد نشو و نما كرد و با زمین خورد و خفت. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 خرد را آخرین بار در مدرسه ها نمی آزمایند، خرد را نمی توان از كسی كه صاحب آن است به كسی كه از آن محروم است منتقل ساخت. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 دیگر در دل جنگل های عظیم راه نخواهیم سپرد، بلكه از میان شهرهای عظیم تر خواهیم گذشت، اكنون چیزی عظیم تر از ریزش نیاگارا در برابر ما خروشان است، سیل آدمیان. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 گذشته، آینده، عظمت و عشق – اگر آنها از تو تهی هستند تو خود از آنها تهی هستی. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 من بر این باورم كه دیدن یك برگ علف، كمتر از سفر به ستارگان نیست. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 شیفتگی ذاتی هر اتم این است كه به سرچشمه ی الهی و بنیادی‌‌اش بازگردد. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 به پیش می رویم تا آنچه را زمین و دریا هرگز به ما نداده اند به دست آوریم. والت ویتمن

 

◊◊◊◊◊◊◊ جملات والت ویتمن ◊◊◊◊◊◊◊

 

 زندگی به من آموخت؛ بودن با كسانی كه دوستشان دارم، از همه چیز با ارزش تر است. والت ویتمن

منبع:jomalatziba.blogfa.com

 

برچسب‌ها:
ادامه مطلب
[ دو شنبه 18 خرداد 1394برچسب:, ] [ 10:25 ] [ مهدی رضایی ]

 

داستان جالب مرد نانوا 

 

مرد دانا صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می کرد. دید نانوا عمدا مقداری آرد ارزان جو را با آرد مرغوب گندم مخلوط می کند تا در طول روز به مردم به اسم نان مرغوب گندم بفروشد و سود بیشتری به دست آورد. مرد دانا از مرد نانوا پرسید:" آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور این کار را داد و الآن مشغول انجام این کار است تمام عمر همنشین باشی!؟"

مرد نانوا با مسخرگی پاسخ داد:" من فقط برای مدتی اینکار را انجام خواهم داد و بعد که وضع مالی ام بهتر شد اینکار را ترک می کنم و مثل بقیه نانواها آدم درست و صادقی می شوم!؟"

مرد دانا سری تکان داد و گفت:" متاسفم دوست من!! هر انسانی که کاری انجام می دهد بخشی از وجود او می فهمد که قادربه این کار هست. این بخش همه عمر با انسان می آید. در نگاه و چهره و رفتار و گفتار و صدای آدم خودش را نشان می دهد.

 

کم کم انسان های اطراف ات هم می فهمند که چیزی در وجود تو قادر به این جور کارهای خلاف است و به خاطر آن از توفاصله می گیرند. تو کم کم تنها می شوی و این بخش که تو دیگر دوستش نخواهی داشت همچنان با تو همراه خواهد شد و نهایتا وقتی همه را از دست دادی فقط این بخش از وجودت یعنی بخشی که قادر به فریب است در کلک زدن مهارت دارد با تو می ماند و تو مجبوری تمام عمر با تکه ای که دوست نداری زندگی کنی و حتی در آن دنیا با همان تکه همراه شوی!

 

اگر آنها که محض تفنن و امتحان به کار خلافی دست می زنند و گمان می کنند بعد از این تجربه قادر به بازگشت به حالت پاکی و عصمت اولیه نیستند و بخشی از وجود آنها نسبت به توانایی خود در خطاکاری آگاه و بیدار می شود و همیشه همراهشان می آید ، شاید از همان ابتدا هرگز به سمت کار خلاف حتی برای امتحان هم نمی رفتند.

 

منبع:shahredastanha.blogfa.com


برچسب‌ها:
[ شنبه 26 ارديبهشت 1394برچسب:, ] [ 11:46 ] [ مهدی رضایی ]

 

داستان برادران گلدشتین,گدایی برادران گلدشتین 

 

دو گدا در یکی از خیابان های شهر رم کنار هم نشسته بودند. یکی از آنها صلیبی در جلو خود گذاشته بود و دیگری ستاره داوود. مردم زیادی که از آنجا رد می شدند به هر دو نگاه می کردند ولی فقط تو کلاه کسی که پشت صلیب نشسته بود پول می . کشیشی که از آن جا رد می شد مدتی ایستاد و دید که مردم فقط به گدایی که پشت صلیب نشسته پول می دهند و هیچ کس به گدای پشت ستاره داوود چیزی نمی دهد. رفت جلو و گفت: ....

«رفیق بیچاره من، متوجه نیستی؟ اینجا یک کشور کاتولیک هست، تازه مرکز مذهب کاتولیک هم هست. پس مردم به تو که ستاره داوود جلو خود گذاشتی پولی نمی دهند، به خصوص که درست نشستی کنار دست گدایی که در جلو خود صلیب گذاشته است. در واقع از روی لجبازی هم که باشد مردم به او پول می دهند نه به تو.» گدای پشت ستاره داوود بعد از شنیدن حرفهای کشیش رو به گدای پشت صلیب کرد و گفت: «هی "موشه" نگاه کن کی اومده به برادران گلدشتین* بازاریابی یاد بده؟»

* گلدشتین یک اسم فامیل معروف یهودی است.

 

منبع:dastanak.com


برچسب‌ها:
[ شنبه 26 ارديبهشت 1394برچسب:, ] [ 11:45 ] [ مهدی رضایی ]

 

داستان ضرب المثل, پسر و عروس, ریشه ضرب المثل

زنی که پیش پسر و عروسش بسر می برد زندگانی را به سختی می گذراند، زیرا عروسش غذای کافی به او نمی داد، همیشه در وقت بردن غذا برای پیرزن سنگی را توی دوری می نهاد و مقداری پلو رویش می ریخت و آن را طوری می برد که شوهرش می دید و در دل از اینکه زنش آن چنان صادقانه به مادرش خدمت می کرد خوشحال می شد،

 

بیچاره پیرزن هم از ترس جرات نمی کرد موضوع را به پسرش بگوید لابد با همان غذای ناچیز می ساخت، روز به روز در اثر گرسنگی لاغرتر می شد. یک روز که جمعه بود با خود گفت : «امروز جمعه است. به خانه دامادم بروم هم از دخترم دیدن کنم و هم یک شکم سیر غذای مناسبی بخورم.»

 

با این خیال به خانه دخترش رفت. دختر از دیدن مادرش که مدت زیادی بود او را ندیده بود خوشحال شد و غذای خوب و چربی برایش پخت ولی از بی اقبالی پیرزن هنگامی که می خواست سفره را با غذا پیش مادرش ببرد شوهرش پیدا شد، با دیدن سفره و غذا فهمید که این غذا به خاطر مادرزنش پخته شده، شروع کرد به داد و فریاد و کتک زدن زنش. پیرزن بدبخت غذا نخورده بیرون رفت و به سوی خانه پسرش راه افتاد و در راه زیر لب زمزمه می کرد: «سرش پلو، زیرش سنگ، قربونت بشم یه دونه پسر»


برچسب‌ها:
[ شنبه 26 ارديبهشت 1394برچسب:, ] [ 11:42 ] [ مهدی رضایی ]

 

داستان ضرب المثل, نجاسات, ضرب المثل

زمانی کسی به امید موفقیت و انجام مقصود مدتها تلاش و فعالیت کند ولی با صراحت و قاطعیت پاسخ منفی بشنود و دست رد به سینه اش گذارند و بالمره او را از کار ناامید کنند، برای بیان حالش به ضرب المثل بالا استناد جسته می گویند: «بیچاره این همه زحمت کشید ولی بالاخره آب پاکی روی دستش ریختند».

 

در دین اسلام آب مؤثرترین عامل پاک کننده نجاست است و زمین و آفتاب و استحاله در مرحله دوم مطهرات قرار دارند.
هر چیز نجس با شستن پاک می شود و اصولاً آب زایل کننده هر گونه نجاسات است.
موضوع مشکوک و ناپاک را باید از سه الی هفت بار - بسته به نوع و کیفیت نجاست - شستشو داد تا طهارت شرعی به عمل آید. به آن آب آخرین که نجاست و ناپاکی را به کلی از بین می برد در اصطلاح شرعی " آب پاکی " می گویند. زیرا این آب آخرین موقعی ریخته می شود که از نجاست و ناپاکی اثری باقی نمانده، موضوع مشکوک کاملا پاک و پاکیزه شده باشد. با این توصیف به طوری که ملاحضه می شود " آب پاکی " همان طوری که در اصطلاح شرعی آب آخرین است که شیء ناپاک را به کلی پاک می کند، در عرف اصطلاح عامه کنایه از " حرف آخرین " است که از طرف مخاطب در پاسخ متکلم و متقاضی گفته می شود و تکلیفش را در عدم اجابت مسئول یکسره و روشن می کند.


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, ] [ 17:5 ] [ مهدی رضایی ]

 

جملات فلسفی, پیامک فلسفی, جملات قصار بزرگان

چون دلی که بشکند صدایش را نمیفهمی
ولی نفرینش به زمین می اندازدت

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

اسمش آدم است اما تو باور نکن
گاهی کاری می کند که از پس هیچ گرگی بر نمی آید !

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

در زندگی محتاج یک چیزم :
خنده های مادرم …

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

آغوش پدرم می گفت که
گرمای خورشید افسانه است !

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

عاقبت همه‌ی ما زیر این خاک آرام خواهیم گرفت
ما که روی آن دمی به همدیگر مجال آرامش ندادیم !

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

بر آنم که هم قافیه بودن
“مرد” با “درد” اتفاقی نیست

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

همه شبیه هم هستند
هیچکس شبیه حرف هایش نیست !

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

بچه های فقیر فقط در زنگ انشا
تعطیلات را به کنار دریا می روند !

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

بر درخت زنده بی برگی چه غم ؟
وای بر احوال برگ بی درخت !

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

دروغ بگو تا باورت کنند
آب زیر کاه باش تا بهت اعتماد کنند
بی غیرت باش تا آزادی حس کنند
خیانت هایشان را نادیده بگیر تا آرام باشند
کذب بگو تا عاشقت شوند
هرچه نداری بگو دارم
هرچه داری بگو بهترینش را دارم
اگه ساده ای  ، اگه راستگویی ، اگه باوفایی ، اگه با غیرتی
اگه یکرنگی بدان که همیشه تنهایی رفیق …

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

گاهی اوقات آدم دلش یک آشپزخانه آرام
یک استکان چای و مــــادرش را می خواهد …

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

تو را پاک آفرید ایزد ز خود شرمت نمی آید
که روزی پاک بودستی ، کنون آلوده دامانی ؟
“پروین اعتصامی”

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

هر ردپای آهویی را که دیدی دنبال نکن
این روزها زیادند گرگ هایی که با کفش آهو راه میروند !

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

ﻣﻮﻧﺪﻧﯽ ﺭﺍﻫﺸﻮ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯿﮑﻨﻪ
ﺭﻓﺘﻨﯽ ، ﺑﻬﺎﻧﺸﻮ …

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

آدم ها از آن چیزی که از نزدیک می بینید دورترند !

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

آنان که کهن شدند و آنان که نوند
هریک به مراد خویش لختی بدوند
این کهنه جهان به کس نماند جاوید
رفتند و رویم و دیگر آیند و روند
حکیم عمر خیام

 

°.°.°.°.°.°.° جملات آموزنده °.°.°.°.°.°.°

 

آدم های ساده را دوست دارم
همان ها که بدی هیچکس را باور ندارند
همان ها که برای همه لبخند دارند
همان ها که همیشه هستند ، برای همه هستند
آدمهای ساده را باید مثل یک تابلوی نقاشی ساعتها تماشا کرد
عمرشان کوتاه است بس که هر کسی از راه می رسد
یا ازشان سو استفاده می کند یا زمینشان میزند یا درس ساده نبودن بهشان می دهد
آدم های ساده را دوست دارم چون بوی ناب “آدم” میدهند !


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, ] [ 17:5 ] [ مهدی رضایی ]

 

جملات اسکاول شین, جملات حکیمانه

سخنان فلورانس اسکاول شین،سخنان زیبا و آموزنده

وقتی چشم امیدتان به خدا باشد:
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که راست نباشد!
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که پیش نیاید!
هیچ چیز آنقدر عجیب نیست که دیر نپاید!  اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊ 

 

دعا خدا را به سوی ما نمی کشد ، بلکه ما را به سوی او می کشاند اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان زیبا و آموزنده ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

توکل به خدا چون راه رفتن روی سیم شل است .
تردید و ترس سبب می شود که تعادل و توازن را از دست بدهید و به ورطه تنگدستی و محدودیت بیفتید .
البته اشکالی ندارد چون توکل به خدا نیز مانند سیرک بازی تمرین می خواهد .
مهم نیست که چند بار شکست بخورید ، دیگر بار برخیزید و از نو آغاز کنید .
چندی نخواهد گذشت که توازن و تعادل برایتان به صورت عادت در خواهد آمد .اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

هر آنچه آدمی احساس و یا به روشنی مجسم کند بر ذهن نیمه هشیار اثر می‌گذارد و مو به مو در صحنه زندگی ظاهر می‌شود. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جملات آمونده فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

نقشه زندگی خودرا به دست طراح الهی می سپارم تا اوضاع خودرا کامل و عالی بیابم . اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

شکر گزاری کلید فراوانی و برکت الهی است.
 وقتی فکری کرده و تشکر میکنیم بیشتر جذب میکنیم.
هر روز صبح به خاطر آنچه که دارید و آنچه که هستید شکرگزاری کنید. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ خواندنیهای دیدنی ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

مهم نیست که دیگران چه می کنند!!
شما برای آنها برکت و حمایت و سعادت بطلبید و گرایشهای سازنده و ارزشمندتان را نثارشان کنید. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

همۀ انسانهای حاضر در این سیاره خاکی ، تمایل به عشق دارند .
مشکل شما هرچه باشد ، با عشق آن را برطرف سازید .
امتحان کنید .
نیروی عشق می تواند اگر نه در کوتاه مدت ، حتماً در بلند مدت همۀ مشکلات را حل کند .
متوجه باشید که ظهور هر مشکل ، می تواند فرصتی برای تشرف به آیین عشق باشد آنهم عظیم ترین نوع عشق که عشق الهی ست . اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

کلامتان را عوض کنید تا جهان شما عوض شود زیرا کلامتان جهانتان است. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جملات حکیمانه ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

رهایی از ترس یک راه بیشتر ندارد: تبدیل ترس به ایمان اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

در ملکوت مجال از دست رفته وجود ندارد. اگر دری بسته شود دروازه ای می گشاید. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جملات اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

در روی زمین چیزی نیست که بتواند در مقابل کسی که هیچ گاه مقاومت نمی کند بایستد. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ مطالب آموزنده ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

براستی که نفرت و انزجار بیش از می‌گساری خانه‌ها را ویران کرده است و بیش از جنگ‌ها جان آدمیان را به باد داده است . اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان زیبا و آموزنده فلورانس اسكاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

سری که بر پیشانیش خم باشد آسوده بر بالین قرار نمی‌گیرد خشم و نفرت و بدخواهی و حسد و انتقام جوئی شادمانی انسان را می‌رباید و بیماری و شکست و فقر می‌آورد . اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

من این بار را به دست خدا می سپارم.و خود را آزاد می کنم. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ مطالب آموزنده ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

شادمانی ام کار خداست.پس هیچ کس نمی تواند در آن دخالت کند. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جملات حکیمانه ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

هیچ‌کس چیزی به آدمی نمی‌دهد مگر خود او.
و هیچ‌کس چیزی از آدمی دریغ نمی‌دارد مگر خود او.
«بازی زندگی» یک بازی انفرادی است.
اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهدشد . اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

تا لحظه ای خواسته آدمی تخقق نیافته است نباید از آن با کسی سخن بگوید. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

بـه زنـدگي با ديـدي مثـبـت نگـاه كـنـيد تـا خـود را بـه دليل احساس انرژي و خوشحالي بسيار زيادي كـه نصيبتان خواهـد شد، متعجب سازيد.
بـه ياد داشته باشيد كه افراد شاد و مثبت بيشتر مي توانند ديگران را مجذوب خود كنند. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ خواندنیهای دیدنی ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

شايد زمان آن فرا رسيده باشد كه كسـي ( يـا خودتان ) را بخاطر چيزي كه اتفاق افتاده و يا گفتـه شـده مـورد بـخشايـش قـرار دهــيد.
اتفاقات و اشتباهات گذشته را پـذيرفته و فراموش كنيد. بدانيد كه نميـتوانيد زمان را بـه عـقب برگردانيد.
شادماني خود را با از ياد بردن نوميدي ها و شكستهاي گذشته دوباره بدست آوريد. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جملات قصار ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

برای دشمن خود برکت بطلبید تا او را خلع سلاح کنید . از این طریق ، مهمات او را از چنگش می ربایید و تیرهای او را به برکات بدل می کنید . اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان زیبا و آموزنده ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

این مهمترین لحظه در زندگی شماست و اون هم لحظه ای است که بایستی همه را ببخشید. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ جملات اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

نخستين گام برای کسب موفقيت اينست که از آنچه هستيد شادمان باشيد
به محض آرام شدن درياي افکار کشتي هاي نجات از راه ميرسند
 خدا به زمان احتیاج ندارد و هرگز دیر نمی کند اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ سخنان فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اگر از قدرت کلام بی خبرید! بدانید که: یک عبارت تاکیدی نیکوی مثبت بیش از هزار اندیشه منفی قدرت دارد و دو عبارت نیکوی مثبت بیش از ده هزار اندیشه منفی اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ مطالب آموزنده ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

طلب هدایت، نه تنها وقت و نیرو ! بلکه یک عمر فلاکت و نکبت را میرهاند. اسکاول شین

 

◊◊◊◊◊◊◊◊ فلورانس اسکاول شین ◊◊◊◊◊◊◊◊

 

اگر به راستی می خواهیم خیرو صلاحمان پیش آید ،باید مقاومت را کنار بگذاریم و متوازن و متعادل و آرام  باشیم. اسکاول شین


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, ] [ 17:4 ] [ مهدی رضایی ]

 

مطالب آموزنده, جملات خواندنی, جملات قصار بزرگان

بعضی از انسان ها، حتی در ادای دو رکعت «درستی» و «راستی» ، کثیرالشک هستند!
بعضی از انسان ها، فرشته ای هستند که در زمین، آلاخون والاخون شده اند!
بعضی از انسان ها، آهوان آواره ای هستند که از اتوبان آسمان منحرف شده و به درّه ای در زمین سقوط کرده اند!
بعضی از انسان ها، مکندگانِ هلِ پوچِ پوچگرایی هستند!
بعضی از انسان ها، میوه ی کال کمالند!
بعضی از انسان ها، «ویولنِ» لولوهای غربیند!
بعضی از انسان ها، مجذور فرشته و شیطانند!
بعضی از انسان ها، ماهواره ی گردش افلاکیان به دور کره جمال و کمالند!
بعضی از انسان ها، دستِ بلندِ آفرینش بر پیشانی تفکّر طبیعتند!
بعضی از انسان ها، کتری آب جوشی از اندیشه اند که همیشه روی اجاق روشن زمانه قرار دارد!
بعضی از انسان ها، قهوه ی تلخ کافه ی کفرند!
بعضی از انسان ها، نیش عقرب کینه اند و بعضی، نوش زنبور عسل محبّتند!
بعضی از انسان ها، همان صابون ابلیسی هستند که به جامه ی فرشته ها خورده اند!
بعضی از انسان ها، طوطی سخنگوی فطرتند! بعضی، وزیر دارایی عقلند! .و بعضی مدیر دبستان وجدان!
بعضی از انسان ها، مهندس ریاضتهای دروس اخلاقیند!
بعضی از انسان ها، از خویشاوندان نسبی صبوری هستند و بعضی، از اقوام ماقبل تاریخِ عجله های شیطانی!
بعضی از انسان ها، با زیبایی مثل سیبی هستند که از وسط نصف شده باشد!
بعضی از انسان ها، قاشق چایخوریِ چاشنی های زندگی اند!

 

مطالب آموزنده, جملات خواندنی, جملات قصار بزرگان

 

بعضی از انسان ها، مرّبای قوام گرفته ی مرّبی های دلسوزند!
بعضی از انسان ها، نوشداروی پیش از کشتنِ سهرابند.
بعضی از انسان ها، چای شیرین اخلاق را به حوزه لبهای خلایق صادر می کنند!
بعضی از انسان ها، باربران سینیِ «فراماسونری» هستند!
بعضی از انسان ها، سوی دلشان آنقدر کم است که با عینک علوم تجربی، به عالم غیب چشم غرّه می روند!
بعضی از انسان ها، دستگاه گیرنده امواج فطرتشان، موجی شده است!
بعضی از انسان ها، نقطه آغاز پایانند و بعضی دیگر نقطه پایان آغازند!
بعضی از انسان ها، به صورتِ مادرزاد، به کریِ چشمِ دل و کوریِ گوشِ هوش، مبتلایند!

 

مطالب آموزنده, جملات خواندنی, جملات قصار بزرگان

 

بعضی از انسان ها، شگفت ترین حادثه در پروسه زمینند!
بعضی از انسان ها، به طور مرتّب دیگ افکار فروید را، هم می زنند!
بعضی از انسان ها، آب به آب انبار برده فروشان فکری می ریزند!
بعضی از انسان ها، لالایی های از ما بهتران را به خوبی می دانند ولی سعی می کنند که هیچ وقت خوابشان نَبَرد!
بعضی از انسان ها، بچه گنجشکی تنها نیستند، بلکه کبوتری همراه با دریچه ی بازی از الهامند!
بعضی از انسان ها، فریضه ی «نسیان فضایل» به جا می آورند!
بعضی از انسان ها، حتی در ادای دو رکعت «درستی» و «راستی» ، کثیرالشک هستند!
بعضی از انسان ها، در «روضه ی روزه» اصلاً نمی خندند!
بعضی از انسان ها، رادیوی یک موجی هستند که تنها امواج فرستنده ی «اهریمن» را دریافت و پخش می کنند!
بعضی از انسان ها، زنبور عسل معانی والا، و شیره ی رقیق و دقیقی از عشایر دقیقه هستند!
بعضی از انسان ها، «کتاب لغتِ» انواع غلط هایند!
بعضی از انسان ها، «تخته سیاه» سنگدلی و قساوتند!
بعضی از انسان ها،  «حلوای» رحمدلی و مروّتند!
بعضی از انسان ها، دیروزهایی هستند که از امروز بهترند، و بعضی دیگر امروزهای بهتر از دیروزند!

 

مطالب آموزنده, جملات خواندنی, جملات قصار بزرگان

 

بعضی از انسان ها، مخلوطی از چند کیلو رنج و چند مثقال شادیند!
بعضی از انسان ها، باغ سرسبزی از دانایی اند که پنجره ای به خیابان خاطرات خطیر دارند!
بعضی از انسان ها، جوهر همه ی جواهرات گران قیمتند!
بعضی از انسان ها، کتابی هستند که نسیم عبور زمان، تند و تند آن را ورق می زند و به اوّلِ پایانِ خود می برد!
بعضی از انسان ها، پنجره ای هستند که از پشت شیشه ی آن می توان باغ حکمت و ملکوت را به سیری نظاره کرد!
بعضی از انسان ها، «جوهر لیموی» حوادث و بعضی هم، «زاج کبود» خورشیدند!
بعضی از انسان ها، بچه گنجشکی تنها نیستند، بلکه کبوتری همراه با دریچه ی بازی از الهامند!
بعضی از انسان ها، همسرایان همه ی نوازندگان نازند، و بعضی، همسران نوادگان نیاز!
بعضی از انسان ها، «رنگی» هستند، و بعضی دیگر کاملاً «بی رنگ»!
بعضی از انسان ها، همایش همدمی در «تالار وحدتِ» آفرینشند!
بعضی از انسان ها، کلمه ی زیبای خداوند، و معبر گامهای همه ی «گلوارگان» و «گلواژگان» هستند!
بعضی از انسان ها، تاجران اعمال نیکند!
بعضی از انسان ها، فروشنده ی دوره گرد کالای کلامند!
و بعضی از انسان ها، ماهی «غزل» آلای دریای «احساس» و «اندیشه» و «معنایند»!


برچسب‌ها:
[ دو شنبه 7 ارديبهشت 1394برچسب:, ] [ 17:3 ] [ مهدی رضایی ]

 

داستان,داستان های کوتاه,داستان کوتاه فقیر

روزی مرد ثروتمندی ، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند و قدر موقعیتش را بداند.

آن ها یک شبانه روز را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند .

در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد سفرمان چه بود ؟

پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !

پدر پرسید : آیا به زندگی آن ها توجه کردی ؟

پسر پاسخ داد : فکر می کنم !

پدر پرسید : چه چیزی از این سفر یاد گرفتی ؟

پسر کمی اندیشید و سپس گفت : فهمیدم که ما در خانه یک سگ داریم و آن ها چهار تا .

ما در حیاط مان فانوس های تزئینی داریم و آن ها ستارگان را دارند .

حیاط ما به دیوارهایش محدود می شود اما باغ آن ها بی انتهاست !

در پایان حرف های پسر ، پدرش مات و مبهوت او را نظاره می کرد .

پسر اضافه کرد : متشکرم پدر که به من نشان دادی ما واقعأ چقدر فقیر هستیم !


برچسب‌ها:
[ جمعه 28 فروردين 1394برچسب:, ] [ 10:49 ] [ مهدی رضایی ]

 

داستان طنز,داستان طنز عاقبت زن نق نقو,داستانک

مرد کشاورزی یک زن نق نقو داشت که از صبح تا نصف شب در مورد چیزهای شکایت می کرد. تنها زمان آسایش مرد زمانی بود که با قاطر پیرش، در مزرعه شخم می زد. یک روز، وقتی که همسرش برایش ناهار آورد، کشاورز قاطر پیر را به زیر سایه ای راند و شروع به خوردن ناهار خود کرد. بلافاصله همسر نق نقو مثل همیشه شکایت را آغاز کرد.

 

ناگهان قاطر پیر با هر دو پای عقبی لگدی محکم به پشت سر زن زد و او در دم، کشته شد. در مراسم تشییع جنازه چند روز بعد، کشیش متوجه چیز عجیبی شد. هر وقت یک زن عزادار برای تسلیت گویی به مرد کشاورز نزدیک می شد، مرد گوش می داد و به نشانۀ تصدیق سر خود را بالا و پایین می کرد، اما هنگامی که یک مرد عزادار به او نزدیک می شد، او بعد از یک دقیقه گوش کردن سر خود را به نشانۀ مخالفت تکان می داد. پس از مراسم تدفین، کشیش از کشاورز قضیه را پرسید.


کشاورز گفت: «خوب، این زنان می آمدند چیز خوبی در مورد همسر من می گفتند، که چقدر خوب بود، یا چه قدر خوشگل یا خوش لباس بود، بنابراین من هم تصدیق می کردم.»


کشیش پرسید: «پس مردها چه می گفتند؟»


کشاورز گفت: «آنها می خواستند بدانند که آیا قاطر را حاضرم بفروشم یا نه!؟»


برچسب‌ها:
[ جمعه 28 فروردين 1394برچسب:, ] [ 10:48 ] [ مهدی رضایی ]

صیادی، یک آهوی زیبا را شکار کرد واو را به طویله خران انداخت. در آن طویله، گاو و خر بسیار بود. آهو از ترس و وحشت به این طرف و آن طرف می‌گریخت. هنگام شب مرد صیاد، کاه خشک جلو خران ریخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگی کاه را مانند شکر می‌خوردند. آهو، رم می‌کرد و از این سو به آن سو می‌گریخت، گرد و غبار کاه او را آزار می‌داد. چندین روز آهوی زیبای خوشبو در طویله خران شکنجه می‌شد. مانند ماهی که از آب بیرون بیفتد و در خشکی در حال جان دادن باشد. روزی یکی از خران با تمسخر به دوستانش گفت: ای دوستان! این امیر وحشی، اخلاق و عادت پادشاهان را دارد، ساکت باشید. خر دیگری گفت: این آهو از این رمیدن‌ها و جستن‌ها، گوهری به دست آورده و ارزان نمی‌فروشد. دیگری گفت: ای آهو تو با این نازکی و ظرافت باید بروی بر تخت پادشاه بنشینی. خری دیگر که خیلی کاه خورده بود با اشاره سر، آهو را دعوت به خوردن کرد. آهو گفت که دوست ندارم . خر گفت: می‌دانم که ناز می‌کنی و ننگ داری که از این غذا بخوری.

آهو گفت: ای الاغ! این غذا شایسته توست. من پیش از این‌که به این طویله تاریک و بد بو بیایم در باغ و صحرا بودم، در کنار آب‌های زلال و باغ‌های زیبا، اگرچه از بد روزگار در اینجا گرفتار شده‌ام اما اخلاق و خوی پاک من از بین نرفته است. اگر من به ظاهر گدا شوم اما گدا صفت نمی شوم. من لاله سنبل و گل خورده‌ام. خر گفت: هرچه می‌توانی لاف بزن.  در جایی که تو را نمی‌شناسند می‌توانی دروغ زیاد بگویی. آهو گفت : من لاف نمی‌زنم. بوی زیبای مشک در ناف من گواهی می‌دهد که من راست می‌گویم. اما شما خران نمی‌توانید این بوی خوش را بشنوید، چون در این طویله با بوی بد عادت کرده اید.


برچسب‌ها:
[ جمعه 28 فروردين 1394برچسب:, ] [ 10:42 ] [ مهدی رضایی ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 54 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

یاد بگیر ، قدر هر چیزی را که داری بدانی، قبل از آنکه روزگار به تو یادآوری کند که: می بایست قدر چیزی را که داشتی، میدانستی ...
آبان 1394 تير 1394 خرداد 1394 ارديبهشت 1394 فروردين 1394 بهمن 1393 دی 1393 آذر 1393 آبان 1393 مهر 1393 شهريور 1393 مرداد 1393 تير 1393 خرداد 1393 ارديبهشت 1393 فروردين 1393 اسفند 1392 بهمن 1392 دی 1392 آذر 1392 آبان 1392 مهر 1392 شهريور 1392 مرداد 1392 تير 1392 خرداد 1392 ارديبهشت 1392
امکانات وب